نفی قیل و قال کم کن ای که خواهی حالها
حالها مغزست و بر وی پرده قیل و قالها
گلبن برهان بهار طرفهای دارد ز پیش
باش تا گلها دمد از خار استدلالها
تا جمال خویش بینی دل ز هر نقشی بشوی
پردههای چهرة آیینه شد تمثالها
نامة اعمال را حرف معاصی زینب است
بر عذار نیکوان خوش مینماید خالها
عشق یک حرف است و معنی کاروان در کاروان
زهرة تفصیلها شد آب ازین اجمالها
حرف ما کجمجزبانان عشق میداند که چیست
همچو مادر کس نمیداند زبان لالها
درهم ماه است حاصل در کف و دینار مهر
عمرها شد خاک میبیزیم ازین غربالها
هر دو عالم را به جای دست بر هم میزنیم
وقت پروازست میباید به هم زد بالها
لحظهای تا وصل او فیّاض گردد قسمتم
صرف این یک لحظه کردم ماهها و سالها