غصّه را دل نگشاید به جز از سینة ما
تیرگی روی نبیند جز از آیینة ما
تا ابد داغ جنون ترک سر ما نکند
تا غم عشق تو راضی شود از سینة ما
در غم اینکه شبی با تو به روز آوردیم
چرخ را تا ابد از دل نرود کینة ما
وصل خوبست که در خورد تمنّا باشد
به نگاهی چه کند حسرت دیرینة ما!
هفتة ما همه شنبه بود از دولت عشق
رسم تعطیل سبق نیست در آدینة ما
در حساب است فلک، سخت زما میترسد
جا بر او تنگ کند خرقة پشمینة ما
گر شود وصل ابد نامزد ما فیّاض
نشود محو تلافی غم دوشینة ما