فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

ای تشنه تیغ ابروی نازت به خون ما

خطِّ خوش تو سرخط مشق جنون ما

هرگز نبود کوکب ما این چنین سیاه

زلفت فکند ساه به بخت زبون ما

گلگون ز باده نیست ترا چشم فتنه‌ساز

آلوده است دامن نازش به خون ما

یکروی و یکدلیم به هر کس چو آینه

بیرون نماید آنچه بود در درون ما

فیّاض شکرِ بخت سیه را چه‌سان کنم

شد عاقبت به زلف بتان رهنمون ما