تدبیر ماست در گرو عقل پیر ما
معلوم تا کجا برسد زور تیر ما
برهان ز معرفت نگشاید در صواب
نقش خطا زند همه کلک دبیر ما
در ملک دل تغلّب دیوان ز حد گذشت
بد میکند کفایت ما را وزیر ما
تا دست دل به دامن زلف بتان زدیم
باشد به روز حشر همین دستگیر ما
فیّاض غم مخور که دمادم رسد به گوش
بانگ بشارت از لب لعل بشیر ما