عمری بخدمت تو بدادم بطبع دل
از خدمتت نگشتم چون زن زایر سیر
چون ایر گشته ای ای بحق بنده سست رای
ایر سحاب اگر چه شود می بپای دیر
بی نان و جامه ایر کند خدمت ای پسر
فرمان و نان و جامه اگر هست نیست ایر