سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » بخش دوم قصاید » شمارهٔ ۱ - در مطایبه و مدح علاء الدین

یا ایهااللوند مرا پای خواست بند

تدبیر من بساز بیک تیز باد گند

معشوق من توئی علف بوق من توئی

من بوق میزنم تو دهل دند دند دند

افسوکی بدار و دو سه تیزکی بلحن

اندر بروت گنده من بندو خوش بخند

یکبار یا دو بار مراعاتکی بکن

زانپس پدید کن که بهاچه و نرخ چند

تا بیشتر بکان و بکاریز تو رسد

آن سرخ زرد گاو زبان کار سودمند

سیم برهنه و سره میگیرو میفروش

تو ز نو و کتانه بدست آرو می نوند

بر ژنده بند سیم درست از بهای مرز

هل تا کنند مرز درست تو ژند ژند

تا کار بستنی است یکی چند پند من

پندم بکار شو و مشو کار بند بند

خواهی که نعل . . . ن و ستون شکم شود

بی صنعت درو کروبی سعی قفل بند

از کرسی و کنند مکن هیچگونه فرق

بنشین بجای کرسی بر دسته کنند

. . . ن آزمای باش و خریدار . . . ر سرخ

ور هزل در تو کرد نظر خیرگی برند

رند و ملک یکی شمر و بهره جوی باش

از بدره زر ملک و از پشیز رند

اررند خواهی اینک من ور ملک خواهی

اینک علاء دین ملک عنبرین کمند

عالی علاء دین که بری و منزه است

از گفت ناستوده و از کرد ناپسند

شاه شرف محمدبن حیدر آنکه هست

از نظم مدح او سخن پست من بلند

ملکی است مرورا که در آنجا شریک نیست

شاه ختا و بنکت و اکتور دار کند

شاهی است شیرزاده که خون حسود اوست

در ریختن حلالتر از خون گوسفند

مالک نهد در انجمن روز رستخیز

بر مجمر جهنم از اعدای او سپند

در حمله از تکاور دشمن جدا کند

کیمخت را بناخج شش مهره از لفند

در زیر سایه علم جد او قرار

گیرند زانبیا و رسل صد هزار و اند

برکند باب او در خبیر بزور دست

در را ز قلعه و ربض او باره ار فکند

با زور دست دولت او سبلت عدوش

زانسان که باب او در خیبر بکند کند

از هیبت ار کند بدر خارجی نظر

افتد ز آستان در جارجی بلند

زو خارجی گریز پذیرد که کیش داشت

ورنی بجان خارجی آید ازو گزند

هنگام بذل مال دهد کف راد او

ده گنج شایگان بیکی لولی لوند

پیش کف ویست سراب و کم از سراب

دریای نیل و قلزم و رود خجند و جند

مدح ورا بهزل نبردم بسر از آنک

نوشیدن رحیق نیابد خوش از زرند

تا شاد کامی است و نژندی درین جهان

او شادکام باد و بداندیش او نژند

بادا عدوی او بنظرها همیشه خوار

بادا محب او ببر خلق ارجمند