ای پرستنده زاده سم خر
خر مردم نئی که مردم خر
سر خر برتر از گریبانی
در زنخدان فرو فرودم خر
هست بر من ترا تقدم و نیست
خوی خر بنده بر تقدم خر
تو چو خر پیش من دوان گشته
من چو خر بندگان با دم خر
همه خر بندگان خر شده گم
یافته خر خوهندو من گم خر
که وجو میکنی بمن بر حکم
کز که وجو بود تنعم خر
ندهمت کاه و جو از آنکه روا
نیست بر آدمی تحکم خر
شاخ گاوی که که کشد بجوی
در سپوزم بکاف گندم خر
این ترا نیست خر کسان تراست
دور از اندیشه و توهم خر
ای خر ار خرنئی جوابی گوی
هم خر خم مباش و هم خم خر
شعر علم است و تو خر عامی
علم مستغنی از تعلم خر
بار بل هم اضل کشی برخیر
تا ترا نام گشت بل هم خر
شعر ژاژیدن لهاشم تو
علک خائیدن لهاشم خر
بترنم هجای من خوانی
سرد و ناخوش بود ترنم خر
چو بعان عان رسی فرو مانی
ای نه عان عان خرند عم عم خر
لبت از هجو در لبیشه کنم
که بدینسان بود تبسم خر
خم خر می کنی و میگذری
مینمائی بمن تجشم خر
شاخ گاوی که در شود بشکاف
به برون آمدن شود سم خر
چو مرا خر سوار خود دیدی
نبود در دلم ترحم خر
با تو خم خم کنی شکسته بوم
بسر سنگ همچو خم خم خر
مقطع شعر تو هم از تو نهم
در . . . زنت باد پنجم خر