سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۸ - در مدح علی بن ذوالفقار

آیین ابن علی است سخاوت چنانکه بود

آیین ابن عم نبی سید البشر

تا ذوالفقار جود وی آهخته شد بدهر

شد خون عمرو و عنتر و بخل از جهان بدر

ای آنکه در زمانه باحسان و مردمی

شد نام تو چو مردی هم نام تو سمر

در جنب رأی روشن و کف جواد تو

خورشید کم ز ذره و دریا کم از شمر

بی بار شکر منت احسان و جود تو

آزاده ای نیابی در کل بحر و بر

در باغ مکرمت شجر همت تراست

زاحسان وجود و برو سخا شاخ و برگ وبر

یکتن ز اهل فضل نیابی درین دیار

زان باغ بی نصیبه و بی بهره زان شجر

بودند اهل حضرت جلت ز دیر باز

از جاه و از جلالت تو باجمال و فر

بالین مهتران و سران آستان تست

وز آفتاب تو بفلکشان رسیده سر

در خدمت تو آمده مخدوم پیشه گان

بسته بصدر بار تو چون بندگان کمر

وین بندگان نخشب مانده ز جاه تو

محروم چون پیمبر کنعانی از پسر

در هجر تو بجان یکایک ضرر رسید

چون آمدی بنفع بدل شد همه ضرر

شد نخشب از جمال تو یار دگر چنانک

گویند نخشب است این یا جنت دگر

تا ماه روزه و شب قدر است در جهان

تا عید در رسد چو مه روزه شد بسر

تا حشر ماه صوم و شب قدر و روز عید

بر تو بخیر باد و بر اعدای تو به شر

چندان بزی که از عدد سال عمر تو

عاجز بود خواطر و حیران شود فکر