هلال روزه نمود از سپهر پر اختر
بشکل مشرب زرین ز چشمه کوثر
کنار چشمه کوثر رسد بروزه گشای
رحیق محترم از حق بجای شام و سحر
بر اهل دین سحر و شام این همایون ماه
ز یکدگر متبرک ترند و میمون تر
مهی است فرخ یعقوب سال را یوسف
عزیز گشته بر یازده برادر و سر
بقدر یکشب این مه به از هزار مه است
چنانکه میرعمید از هزار مرد هنر
مقرب ملک شرق و غرب سعدالدین
که ناظرند بوی سعد اصغر و اکبر
چه سعد اصغر و اکبر که مهر و مه خجلند
ازو یکی بحمل دیگری بدو پیکر
زمین تواضع صدریست آسمان همت
چون این بحلم و وقار و چو آن بجاه و خطر
شود نکوخوه او بر شده بجاه خطیر
فرو فتاده بداندیش او بچاه خطر
بزرگوارا گوهر شناس اهل سخن
توئی و بر تو سخن عرضه دادن گوهر
بآب و آینه ماند ضمیر روشن تو
در آب و آینه پیدا شود خیال و صور
نسیم خلق تو گر در ضمیر وی چو خضر
بخاره بر گرد بر دمد ز خاره خضر
گر افتد از کف تو سایه بر سر درویش
چو آفتاب توانگر شود بسیم و بزر
بسایه سپر روزه در مهی بخرام
بحرب نفس که بهتر ز روزه نیست سیر
ز چشم بدتن و جانرا بکردگار سپار
بجد و جهد ره گذر کردگار سپر
بخنجر و سپر ماه دیو را برمان
که هست ماه بیک ره سپر دو ره خنجر
ثواب روزه و مزد نماز دار طمع
بفرض و سنت شرع خدای و پیغمبر
زکوة جاه بده بندگان ایزد را
که در ادای زکوتست سود در محشر
همیشه تا بسه قسمت بود مه روزه
بهر سه قسمت از ایزد کرامتی دیگر
غریق رحمت بادی بقسمت اول
دوم ز مغفرت جرم بر سرت مغفر
چو از عذاب سفر بنده خواهد آزادی
بقسمت سیم ازاد باد یا ز سقر
بمدح مجلس میمون تو مظفر باد
جریده سخن آرای پیر سوزنگر