سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۴ - فی مدح اشرف الدین

ای جهان شرف بتو معمور

یافته از دو پادشا منشور

از خداوند دلدل و قنبر

وز خداوند ناقه و یعفور

پادشاه حسینیان اشرف

شرف دین کردگار غفور

هست در جنب پادشاهی تو

بندگی پادشاهی فغفور

پادشاه سیادتی و تراست

از شرف ملک و از خرد منشور

امت جد تو ترا حشمند

طایعا راغبا بجان مأمور

هیچکس نی ز دل بتو غمگین

هیچکس نی ز تو بتن رنجور

بی هوا خواهی تو در دل کس

ندهد آفتاب ایمان نور

تا دم صور پادشاهی کس

نیست وان تورانسوی دم صور

هست فراش جد او در خلد

شهپر روح و زلف و طره حور

شهر نخشب بفر دولت تست

همچو خلد برین و حور و قصور

چون نبوت بجد تو مختوم

شد فتوت بنام تو مقصور

از عطای کف عطاده تو

یک جهان شاکرند و تو مشکور

عالمی قائل ثنای تواند

زوجه منظوم گوی و چه منشور

نظم و نثر همه ستایش تست

راستی بی دروغ و غیبت و زور

از مدیح تو بر صحیفه عمر

کرده مدحت سرای تو مسطور

عمر من در ثنا و مدح تو باد

تا بود قصر عمر من معمور

صرف در دولت و بقای تو باد

چرخ را مدت سنین و شهور

تا شهور و سنین پدید آرد

دور چرخ بلند روشن و دور

دور باد از خجسته مجلس تو

نکبت دهر پیر و دار غرور