وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند شانزدهم

ای خون پاک از همه چیزی تو برتری

زان برتری که خون خداوند اکبری

ای خون هزار مرتبه سوگند، می خورم

بر پاکی ات که طاهر و طُهر و مطهری

ای خون پاک گر تو نه ثاراللّهی چرا

خواهنده ات خداست به هنگام داوری

در حیرتم که اهل ستم چون کنند چون

در روز داوری چوتو خود خون داوری

ای خون پاک از تو حسین چون وضو گرفت

او را خدا، به هر دو را سرا داد سروری

چون از تو بوده غسل و وضوی شهادتش

از سلسبیل بهتر و برتر ز کوثری

دریای رحمتی تو که آن کشته ی جفا

اندر تو کرده کشتی عشقش شناوری

خطّ شهادتی تو که چون نامه ی فراق

بر، یال ذوالجناح و به بال کبوتری

گاهی به زرد چهره و گیسوی زینبی

گاهی به سبز شیشه و بر چرخ اخضری

بر روی دین و چهره ی ایمان تو غازه ای

بر پیکر عروس شهادت تو زیوری

ای خون مگر ز پیکر پاک محمّدی

ای خون مگر ز مُهجه ی زهرای ازهری

هستی تو کیمیای سعادت به نشأتین

اکسیر اعظمی تو و گوگرد احمری

ای خون اگر که مشک خطا خوانمت خطاست

تو از دل و ز نافه و از نافه برتری

ای خون تو چیستی که همه جرم انس و جان

با نیم قطره ات ننماید برابری

چیزی خدا ندید بها از برای تو

خود را بدید در عوض و در بهای تو