وفا و صفائی مجو از زنان
که هستند رهزن تر از رهزنان
مکن باخبرشان زاسرار خود
مده آگهیشان ز کردار خود
زنان را مپندار یار تواند
که بار تونار تو مار تواند
توتا مرده ای شوی دیگر کنند
به طفلی همی مشق شوهر کنند
همه فتنه روزگار از زن است
شودگلشن ار جای زن گلخن است
به حرف زنان گر کنی پیروی
پریشانی آری پشیمان شوی
مکن اعتمادی بر اقوالشان
که باطل بود جمله اعمالشان
چه خوش گفته فردوسی نامدار
که رحمت بر او باد از کردگار
«زن واژدها هر دو درخاک به
جهان پاک از این هر دو ناپاک به»