مشو هرگز از مردن اندیشناک
که هست از پی زندگانی هلاک
کسی جان نبرده است ازچنگ مرگ
نکرده است کس فتح در جنگ مرگ
هر آنکس که زائیده شد میرد او
خدا هم دهد جان وهم گیرد او
بود مردنی زندگی را ز پی
ولی کس نداند چه وقت است وکی
شود زنده لابد به خواری هلاک
عجین جسم اوگردد آخر به خاک
به مردن همه خلق آماده اند
بر مرگ جان در کف استاده اند
رود هر دم از عمر آدم دمی
که جا گردد او را دگر عالمی
بمیریم در هر دم وغافلیم
همه غرق وگوئیم در ساحلیم
بسی فتنه بود ار نبد مردنی
نبدهیچ درد ار نبد خوردنی
چو شد اختر بخت کس در وبال
به اوگو بمیر و شوآسوده حال
بودمردن اولیتر از زندگی
که کردن بر بندگان بندگی