بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۸

چون تونبودآدمی در دلبری

حور وغلمانی ندانم یا پری

گر نمی باشی پری ازما چرا

می بری دل را و می گردی بری

مژه ات گر نیست نشتر پس ز چیست

بر رگ دلها نماید نشتری

کردی الحق از می لعل لبت

بی نیازم از شراب کوثری

گفتمی مانند رویت ماه را

ماه را بود ار دوزلف عنبری

دادمی نسبت به قدت سرورا

سرو را بود ار دوچشم عبهری

زلفت ار گردیده چون عقرب چه باک

چون به رخ داری خط سیسنبری

شاهبازی در شکار مرغ دل

از روش هستی اگر کبک دری

با بلنداقبال کن اظهار لطف

تا زمهر وماه جوید برتری