بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۵

چه بد آغاز وسرانجام چه خواهدبودن

ثمر صبح اثر شام چه خواهد بودن

بودم اول به کجا میروم آخر به کجا

ماحصل از من گمنام چه خواهدبودن

جان به تن نالدم آری به جز از این کاری

مرغ را در قفس و دام چه خواهد بودن

ساقیا خیز وبده باده گلگون که به غم

چاره غیر از می گلفام چه خواهد بودن

جام می آر به گردش که ندانست کسی

غرض از گردش ایام چه خواهد بودن

بر معشوق چو کاری نرود پیش به عجز

کار عاشق به جز ابرام چه خواهد بودن

باده پیش آر ومکش رنج که داند پس از این

حالت زهره وبهرام چه خواهدبودن

می بکن نوش و مده گوش به پند زاهد

معنی گفته هر عام چه خواهد بودن

چون من از دولت عشق آنکه بلنداقبال است

فکر او غیر می وجام چه خواهد بودن