بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۵

ز سوز عشق تودرسینه آتشی داریم

در آتشیم وعجب حالت خوشی داریم

شودنصیب دل ما هر آن بلا که رسد

دل شکسته زار بلاکشی داریم

ز چشمهای توما را دلی بود بیمار

ز طره های توحال مشوشی داریم

گرفته نقش خیال رخ تو دردل ما

بیا که منزل خاص منقشی داریم

به ما مگو زچه شوریده ایم و دیوانه

مگر نه چون تو نگار پریوشی داریم

توراست سیم ز ساق ومراست زر از چهر

عجب من وتوزر وسیم بی غشی داریم

بگفتمش چه رخت کرده با بلند اقبال

بگفت بر شه شطرنج اوکشی داریم