بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۵

عشق چون شمع است ومن پروانه ام

عشق زنجیر است ومن دیوانه ام

عشق دریا ومنم کشتی در او

عشق صهبا ومنش پیمانه ام

عشق چون طوفان کند گردم چو نوح

در بلایش صابر ومردانه ام

دوست در شطرنج عشقم کرده شاه

تا کند مات ازکش شاهانه ام

طایر آسا خواست تا صیدم کند

عشق را دامم نمود ودانه ام

تا دلم شدآشنا با عشق دوست

از همه اهل جهان بیگانه ام

عشق نامم رابلند اقبال کرد

از فغان وناله مستانه ام