بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸

ای دلمناز دهانت تنگ تر

وی ز زلف قامت من چنگ تر

چشم مستت آمداندر دلبری

از دوصد هشیار با فرهنگ تر

پیش مرجان لبت یاقوت و لعل

گشته اند از پشت گل کم رنگ تر

ترک شوخ وشنگ درعالم بسی است

کس ندیدم از تو شوخ وشنگ تر

گشته است از ساحران بابلی

چشم تودر سحر پرنیرنگ تر

پایم اندر راه وصلت لنگ بود

خار هجران توکردش لنگ تر

از گل رخسارت از بلبل بسی

شد بلنداقبال خوش آهنگ تر