بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰

جلوه به پیش قامتت سرو چمن نمی کند

وزغم سروفاخته ناله چومن نمی کند

بینداگر رخ تورا بلبل بینوا اگر

یاد ز گل نیاورد جابه چمن نمی کند

طفل سه روزه گر چشد از دو لب توشربتی

ناله دگر نمی کشد میل لبن نمی کند

گر به یتیم بنگری یاد نیارد از پدر

ور به غریب بگذری عزم وطن نمی کند

زلف تورهزنی کند عاقبتش برند سر

انچه نصیحتش کنم گوش به من نمی کند

با صبا است مشکبو شانه زدی مگر به مو

زلف توآنچه می کند مشک ختن نمی کند

شدز عقیق لعل تو دامن من پر از گهر

آنچه لب تو میکند کان یمن نمی کند