بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

دلبر ما نه همی طره پر خم با اوست

هر چه حسن است در آفاق مسلم با اوست

مشمر ای دل صفت حسن که دارد همه را

مهربانی بود وبس که همی کم با اوست

همه بیمار از آنیم که یار است طبیب

همه مجروح دلانیم که مرهم با اوست

چشمت از مژه اگر لشکر توران دارد

دل ما فتح کندشوکت رستم با اوست

یک محرم به همه سال بود با دو ربیع

چهر و زلف تو ربیعی دو محرم با اوست

می چونوشی وشوی مست عذارت ز عرق

به نظر تازه گلی هست که شبنم با اوست

دلم ازعشق رخ دوست بلنداقبال است

با وجودی که غم ومحنت عالم با اوست