آشکارا و نهان ماتوئی
جان جان و جسم جان ما توئی
از قدم تا فرق می بینم تو را
چشم بینا و زبان ما توئی
همچو طفلان در کنارت بیقرار
شیر ما در آب و نان ما توئی
بلبل روحم همی گوید بلند
باغ و سرو گلعذار ما توئی
کل یوم هو فی شان آیتی است
با تو مشغولیم شان ما توئی
جان ببوسی با تو سودا کرده ایم
نقد بازار دکان ما توئی
هر دو عالم هست خاک راه تو
هم زمین و آسمان ما توئی
از عطاهای تو شد کوهی غنی
آفتاب و بحر و کان ماتوئی