روشنی در چشم ما از روی آن مه پیکر است
چونکه آن زهره جبین خود آفتاب اظهر است
روی خود می بیند او از چشمهای روشنش
روی او در چشم خود دیدم بجانم مظهر است
ما ره اسم و صفات و فعل را دانسته ایم
ذات پاک حق ز درک ما بسی بالاتر است
دل سقیهم ربهم حق گفت جانرا داد می
هر دو عالم از خم وحدت بدان یکساغر است
آنچه موجودند از پیدا و پنهان فی المثل
بر رخ آنمه لقا چون زلف و خال و عنبر است
هست از دریای وحدت قطره ی در بحر غرق
گو مسلمانست ترسا گر جهود و کافر است
یافت انسان در وجود خویش بر و بحر خود
در کتاب حق تعالی خوانده ام خشک و تر است