میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۶

ای تیره تن ما که بجان دشمن مائی

مائیم سلیمان و تو اهریمن مائی

تو گلخن مائی و عجبتر که غلط وار

گوئیم که تو تنگ قفس، گلشن مائی

چون افعی پیچان سیه بر بسر گنج

پیوسته تو بنشسته به پیرامن مائی

ما پیرهن خویش بدریم که تنگ است

بر ما همه گیتی، که تو پیراهن مائی

آیا فتد آنروز که یکره بفشانیم

دامان تو ای گرد که بر دامن مائی

روزی ز تو زائیم و سوی باب گرائیم

ای مام نکوهیده که آبستن مائی

دردی و بلائی و شفائی و جفائی

آخر چه بلائی نه مگر تو تن مائی