ترکانه سحر تاخته آمد بسر من
شمشیر جفا آخته آمد بسرمن
با چهره افروخته آمد ببر من
با قامت افراخته آمد بسر من
یکباره بزد رخت حریفان و بدر برد
آن دزد که نشناخته آمد بسر من
آن خانه برانداز که با عشوه و باناز
صد خانه برانداخته، آمد بسر من
صد جامه تقوی و دو صد جامه زناموس
یکباره بپرداخته، آمد بسر من
آشفته و مستانه بناگاه سحرگاه
با زلف نگون ساخته آمد بسر من
در محفل یاران دغل بار، بمستی
صد نردهوس باخته، آمد بسرمن