هردم بشارتهای دل از هاتف جان میرسد
هرکس که از جان بگذرد آخر به جانان میرسد
یک دم میاسا روز و شب مردی بجو دردی طلب
چو جان ز درد آمد به لب ناگاه درمان میرسد
ره گرد راز آید ترا شیب و فراز آید ترا
چون ترک تاز آید ترا آخر به پایان میرسد
این خانه چون ویران شود، معمور و آبادان شود
این سر چو بیسامان شود، ناگه به سامان میرسد
ای مبتلا ای مبتلا برکش صلا برکش صلا
در دل اگر رنج و بلا روزی به مهمان میرسد
اندیشه و اندوه و غم، رنج و تَعَب، درد و الم
هر یک نهد در دل قدم با حکم و فرمان میرسد
بر دل اگر باری بود، بار غم یاری بود
در پا اگر خاری بود، خار از گلستان میرسد