چون ترک جنک جوی من از در در آیدا
با شور جنگ و مشغله در محضر آیدا
خنجر بدست مست در آید ببزم من
چون است حال مست که با خنجر آیدا
مست است و حال مست نباشد بیکروش
هر ساعتی بمشغله دیگر آیدا
گاهی به لطف و ناز و بناگاه در بکین
با ساغر شراب مرا در بر آیدا
خوشا دمیکه در بر من با هزار ناز
چون صد هزار خرمن سیسمبر آیدا
ما را نیازمندی و او را توانگری است
شاید اگر بخانه ما کمتر آیدا
زابرو گرفته تیغ و مژه بر کشیده صف
شاه است و شاه با حشم و لشگر آیدا
جان می سپارمش بقدم خاصه کز نشاط
مخمور و مست با قدح و ساغر آیدا
زلفش هزار تاب و بهر یک هزار چین
هی چین و حلقه در پس یکدیگر آیدا
صد حلقه تا بدوش و دو صد حلقه کرد گوش
صد حلقه اش چه طوق بگردن در آیدا
افتد باتفاق ولی نادر اوفتد
درویش را که پای به گنج زر آیدا