وزان روی صوف از پی کارزار
شدش جمع پشمینه بیشمار
بسان فراویز بر دامنش
برآمد زهر سوی پیرامنش
چو طاقین که از جامها اوست طاق
چو سته عشر نامدار عراق
زانکوره کردند یاور طلب
بیامد مدد نیزشان از حلب
زد میزرینی و هم زاغکی
دگر بید بازاری و شالکی
سقرلاط و بزمات و آن بنات
چو ماشاک و تفتیک و عین ثبات
نمدهای باران چه جای چه بور
که مالش بسی آزمودند و زور
زجرجانیان انجمن تیره گشت
زتر بینیان عالمی خیره گشت
زره گشت ناگاه گردی بدید
بگفتند زیلو بلشکر رسید
زهر جنس و هر جای با جهرمی
تو گوئی گرفتند روی زمی
بپشتی بیامد زهر سوکول
به پیکار سرما نموده جدل
بلشکر گهش پوستینها همه
بیامد چو پیش شبانان رمه
چو سنجاب و قاقم سموروفنک
دله صدرو روباه و ابلق ادک
تعلق بدین داشت هر چیر گرم
باو بود وابسته هر جنس نرم
چو بارانی و پیش بند و جقه
دگر چکمه سرفراز از یقه
جبه چه قبا پوستین و سلیم
دگر ینمچه باحنین و سلیم
باین جمله تشریف گفت ای گروه
شما میشوید از معارض ستوه
که در زیر هر جبه پنهان شوید
ببالای پوشی گریزان شوید