در آن بارگه حبر آمد بپیش
بگفتا نیاریم ازین تاب بیش
که او نسبت شر بخاتون کند
سرجهل از خویش مفتون کند
مخیل بدو گفت روتن بزن
چو تو موج زن باشی او موج زن
بتو دارد او اینهمه ماجرا
بدامان کمخا نهادن چرا
مگر پیشواز زنان نیست او
بجیبش زلولو نیابیم گو