(عرضه داشت سقرلاط) بابیاری و مدفون علادینی که حواشی خلعت صوفند.
بعد از آستین بوسی معروض میرود که ناظم البسه (دام تشریفه) همواره درد سر دستار میدهد و شیر ینباف را بجان میرساند و قبا را بتنک میآورد و میگوید. من دعای جاندرازی آنمقصد والا میگویم و چون دستار بندقی سرافرازی او از واهب ستار میخواهم. و درین ولا وصلتی کرده و عروس خواسته که غیر ازین لباس معانی هیچ جهیز ندارد. دودستی رخت باو میباید پوشانید و جامه خواب و نهالی مشارالیه را ترتیب میباید کرد. بیمست که ازین درد صاحبفراش کردد.
مرا ببستر اکر چه لت کتان انداخت
زروی صوف نظر بر نمیتوان انداخت
اکنون از برای ابریشم و ریسمان و حلاجی و دیگر مصالح اینجا مها پنجاه تنگه مقرر فرموده اند و با وجود جامه پانصد من غله از برای نانش تعبین رفته.
مراهم در ین جامه نانی بباید
نگفتم شدم کلی از قوت خائب
و از بس که بازار سخنش گرم دیدند پوستینی برای زمستان هم گفته اند. برهنه که از جامه خانه صاحب کرمی بقچه مثال اینهمه بر بسته اگر صد بار باجل سیاه دربان دست و یقه شود یک سر سوزن حجابش دامنگیر نشود. امیدوارم که عاطفت آنحضرت چون شمله شامل حال این تنک لباس گشته بفرمایند که حواشی آنجناب مقدار و مبلغ مذکور بوصله او نشانند.
بود که صدر نشینان کوی در در جیب
نظر کنند بافتاده کفش صف نعال
بذیل جامه عمرت سجیف سرمد باد
بدرز آن عدد بخیهای او مه و سال