نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۲۲ - خواجه عماد فقیه فرماید

کسی بحضرت او ره نبرد وتنها نیست

جدانگشت زمانی زما و بی ما نیست

در جواب او

بحسن اطلس چرخی سپهر والانیست

مثال تافته خورشید عالم آرا نیست

ببقچه منگر کوتهی شد از والا

چو فت گل زچمن موسم تماشا نیست

چه میبری زره از چکمه دورو ما را

در ینمقام که مائیم زیر و بالا نیست

اگر ترا سرو پائیست در نظر دایم

مراز فکر سرو پا بهیچ پروا نیست

بآسمان قد دیبا اگر کشد والا

اگر نه در بر اطلس رخیست والا نیست

غرض زجامه والای شاهدی قاری

یقین بدان که درو غیر عرض کالا نیست

نگر بصوف کتان گو چه نقش میبازد

زهی دغل که حجابش ز روی کمخانیست