صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۷۶

نازل ز آسمان به زمین یک بلا نشد

کآن راقضا به حضرت او رهنما نشد

از ابتدای خلق جهان تاکنون کسی

از خاصگان چو وی به بلا مبتلا نشد

از شست دور سخت کمان کی جز او تنی

صد تیرکش خدنگ خطا را نشانه شد

تا تیر چرخ و قوس فلک بوده چون بر او دگر

یک سهم از کمان حوادث رها نشد

یک تن از آن زخمه ی چندین ستم نزاد

یک دل نشان ناوک چندین بلا نشد

تا مام دهر پیر و جوان داشت پور و دخت

پیری چو او به داغ و جوانان دو تا نشد

از قلع و قمع و غارت و اخراج و قتل و اسر

امکان دگر چه داشت که در کربلا نشد

با این معاملت عجب آرم که از چه باب

میزان عدل نصب و قیامت به پا نشد

معمار کن فکان به سر از پا درآمد آه

وین دستگاه کون و مکان بی بنا نشد

غفران خلق هم همه او را بها نبود

قتلش ولیک رحمت یزدان بهانه شد

در حیرتم که علت ایجاد را چرا

یک جرعه آب روز عطش خون بها نشد

ز اصناف خلق فاش و نهان در جهان کجاست

آنجا که از عزای تو ماتم سرا نشد

تا با تو روبه رو نشد آن جیبش کفر کیش

باطل ز حق و شرک ز ایمان جدا نشد

هر خطره کان به خاطر خصمت خطور خاست

در کار اعتساف تو یک مو خطا نشد

عقل اندرین قیاس مرا محور و مات ماند

کو تشنه لب به شاطی شط فرات ماند