خود بر تو عرش و فرش نه تنها گریستند
اقطار کاینات سراپا گریستند
بر بی کیست جن و ملک را جگر گداخت
بر تشنگیت دجله و دریا گریستند
تنها نه دوست را دل و جان ز آتش تو سوخت
بر حالت غریبت اعدا گریستند
دل ها تهی نشد چو از آن گریه های خاص
اعیان ملک از همه اعضا گریستند
برحال اهل بیت نبی نشأتین سوخت
تنها همین نه یثرب و بطحا گریستند
از اختصاص این ستم استی که خاص و عام
با هم در این معاهده یکجا گریستند
هرچند سرزد این عمل از مسلمین ولی
در ماتمت یهود و نصارا گریستند
ز اسلامیان تنی به تو یک مو نگشت نرم
لیک از غم تو هندو و ترسا گریستند
برمحنت تو وامق و مجنون ملول و مات
برعترت تو لیلی و عذرا گریستند
دامان چرخ از شفق آمد عقیق خام
یا عرشیان به طارم خضرا گریستند
بزمی نچید ساقی دوران که جای می
خوناب دل نه جام و نه مینا گریستند
بنیان طرح تعزیه ات را خدای ریخت
ز آن سال ها که آدم و حوا گریستند
این تخته ی گل آب شد از فرط التهاب
تا قدسیان به صفحه ی غبرا گریستند
بر این عزیز مصر که صد یوسفش غلام
با دیگران عزیز و زلیخا گریستند
این وقعه از اعالی اسلام اگرچه خاست
اما مجوس و ناصب ازین شیمه عذر خواست