صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶

نه شب به غمت دیده من خفت دمی

نه روز به هجرت تنم آسود همی

سودی که ز سرمایه عشق تو مراست

در سینه تفی دارم و در دیده نمی