رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۹

جان من گر دل به دست دلستانی داشتی

رحم بر خون دل آزرده جانی داشتی

بیش از این بودی به عاشق مهربان ای سنگدل

گر بت سنگین دل نامهربانی داشتی

بی خبر کی بودی از درد نهان من چنین

گر چو من در عاشقی درد نهانی داشتی

منع من کردی کجا ز آه و فغان در عشق اگر

از غم معشوقه ای آه و فغانی داشتی

کی گمان بد به من می داشتی در عشق خویش

گر چو خود عاشق فریب و بدگمانی داشتی

بر دل من کی زدی ناوک اگر زخمی به دل

از خدنگ غمزهٔ ابروکمانی داشتی

داشتی بر جان و دل گر درد و داغی ای رفیق

آه آتشبار و چشم خون‌فشانی داشتی