خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۱

ای همنفسم در شب هجران تو آه

رفتی و مرا چشم طلب بر سر راه

در نامه چو تقریر کنم قصه شوق

از چشم قلم فرو چکد خون سیاه