خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۷

چون دل بتو دادم ای بت عهد شکن

بگشود فراق تو کمین بر دل من

هر جا که روم خون دل گرم روم

آید بسر راه و بگیرد دامن