خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۵۰

آنشب که ز زلفت گرهم بگشاید

گردون سر رشته از کفم برباید

آنروز که رخسار تو بینم بمراد

ناگاه شب از کناره بیرون آید