خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۲۱

از چشم تو هر که مِی‌پرستی آموخت

ملک دو جهان به جرعه‌ای مِی بفروخت

چون آتش عشق در دل تنگ افتاد

هر چیز که بود در میان جمله بسوخت