ای مرغ خوشنوا چه فرو بستهای نفس
برکش ز طرف پردهسرا نالهٔ جرس
چون نغمهساز گلشن روحانیان تویی
خاموش تا به چند نشینی در این قفس
تا کی در این مزابل سفلی کنی نزول
قانع مشو ز روضهٔ رضوان به خار و خس
اهل خرد متابعت نفس کی کنند
شاه جهان چگونه شود بندهٔ عسس
تنگ شکر بریزد ازین بوم شورهناک
پرواز کن وگرنه به تنگ آیی از مگس
در راه مهر نیست به جز سایه همنشین
در کوی عشق نیست به جز ناله همنفس
مستعجلی و روی بگردانده از طریق
مستسقئی و جان به لب آورده در ارس
با برهمن مگو سخن شرع بعد ازین
وز اهرمن مجو صفت عرش ازین سپس
عمر عزیز چون به هوس صرف کردهای
جان عزیز را مده آخر درین هوس
آزاد باش و بندهٔ احساس کس مشو
کآزاده آن بود که نگردد اسیر کس
خواجو ترا چو ناله به فریاد میرسد
دریاب خویش را و به فریاد خویش رس