خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۵

ای شب مگر آن زلف سمن فرسائی

زینسان که شدی بر رخ او سودائی

وی چشمه ی خورشید مگر عین زری

زان روی که از سنگ برون می آئی