سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۱

شبها ز فراق تو دلم پر خونست

وز بی‌خوابی دو دیده بر گردونست

چون روز آید زبان حالم گوید

کای بر در بامداد حالست چونست