خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۲۸۵

بی یار هزار باغ و گلشن بجوی

ور دست بود هزار دشمن بجوی

گفتم بنگر کز رخ گندم گونت

چون کاه شدم گفت که بر من بجوی