خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۴

باد سحری که بوستان آراید

بی خاک در تو باد می پیماید

دور از تو اگر نفس زنم بی یادت

جانم بلب آید و نفس برنابد