خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۵۸

با دل گفتم چو چشمم از خون دریاست

پیوسته بخون جگرم تشنه چراست

دل گفت چو خون چشمت اصلی گهرست

بر دیده بدارش که جگر گوشه ماست