سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۴

مستست بتا چشم تو و تیر به دست

بس کس که به تیر چشم مست تو بخست

گر پوشد عارضت زره عذرش هست

از تیر بترسد همه کس خاصه ز مست