خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۲۱

آن فتنه که لطف و دلبری مایه ی اوست

ماهیست که مشک سوده پیرایه ی اوست

بنشست بر آفتاب و روشن دیدم

خورشید که آفتاب در سایه ی اوست