خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴

کدام یار که ما را پیام یار آرد

از آن دیار حدیثی بدین دیار آرد

که می رود که ز یاران مهربان خبری

بدین غریب پریشان دلفگار آرد

بتشنگان بیابان برد بشارت آب

بلبلان چمن مژده ی بهار آرد

اگرنه لطف نماید نسیم باد صبا

بمرغ زار که بوئی ز مرغزار آرد

خیال روی نگارم اگر نگیرد دست

که طاقت غم هجران آن نگار آرد

بسی تحمّل خار جفا بباید کرد

که تا نهال مودّت گلی ببار آرد

ز بهر دفع خمارم که می تواند رفت

که جرعه ئی می نوشین خوشگوار آرد

بجای سرمه ام از خاک کوی او گردی

برای روشنی چشم اشکبار آرد

سلام و خدمت خواجو بدان دیار برد

پیام یار سفر کرده سوی یار آرد