خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

جان هر زنده دلی زنده بجانی دگرست

سخن اهل حقیقت ز زبانی دگرست

خیمه از دایره ی کون و مکان بیرون زن

زانک بالاتر ازین هر دو مکانی دگرست

در چمن هست بسی لاله سیراب ولی

ترک مه روی من از خانه ی خانی دگرست

راستی راز لطافت چو روان می گردی

گوئیا سرو روان تو روانی دگرست

عاشقان را نبود نام و نشانی پیدا

زانکه این طایفه را نام و نشانی دگرست

یک زمانم بخدا بخش و ملامت کم گوی

کاین جگر سوخته موقوف زمانی دگرست

تو نه مرد قدح و درد مغانی خواجو

خون دل نوش که آن لعل زکانی دگرست