ایا سپهر علّوی که رای روشن تو
ز شاه گنبد پیروزه گوی برباید
عروس کلّه طبعت بگاه جلوه گری
هزار دل برباید چو پرده بگشاید
بلطف طبع تو دیگر کجا تواند دید
هزار سال سپهر ار جهان بپیماید
قسم بشکّر نطقت که طوطی طبعم
بگاه مدح تو گفتن شکر همی خاید
از آن بحضرتعالی نیاورم تصدیع
که اتّصال مقیمی ملامت افزاید
میسّرم نشود روز و شب تفرّج و عیش
مرا شتر بعماری ز چین نمی آید
اگر بود مرضی بنده را امید آنست
که از قدوم شما صحتّش پدید آید
مرا تو عمر عزیزی اگرچه عمر عزیز
معینست که با هیچکس نمی پاید
توقعست ز خلقت که هرچه صادر شد
ز راه مرحمت از بنده عفو فرماید