خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۰

گِرد ماه از مشک چنبر کرده ئی

ماه را از مشک زیور کرده ئی

شام شبگون قمر فرسای را

سایبان مهر انور کرده ئی

در شبستان عبیر افشان زلف

شمع کافوری ز رخ برکرده ئی

از چه رو بستانسرای خلد را

منزل هندوی کافر کرده ئی

روز را در سایه ی شب برده ئی

شام را پیرایه ی خور کرده ئی

لعل دُرپاش زمرّد پوش را

پرده دار عقد گوهر کرده ئی

تا بدست آورده ئی طغرای حسن

ملک خوبی را مسخّر کرده ای

ای مه آتش عذار آن آب خشک

کابگیر آتش تر کرده ئی

بر کفم نه گرچه خون جان ماست

آنک در نصفی و ساغر کرده ئی

جان خواجو را ز جعد عنبرین

هر زمان طوقی معنبر کرده ئی